این پست نژاد پرستانه آخرین پست این وبلاگ است !


یادمه یک روز توی وبلاگ آقای واثق یک نظری گذاشتم که همکلاسیم بابت اون منو به نژادپرستی متهم کرد ،ضمن اینکه کلی وقت گذاشتم و چندتا کامنت دیگه برای توضیح تنها یک کلمه ی بقول اقای واثق بودار گذاشتم کلی هم با آقای واثق حرف زدم و کلی دلم میخواست که واقعاً ثابت کنم که این فقط یک سوء تفاهم بوده و اونم درحالیکه اصلاً جاش نبوده که سوء برداشتی صورت بگیره !و دلم میخواست یکی بیاد بابت ابنکه بهم گفته شده نژادپرست دلداری بده و خلاصه اعاده ی حیثت کنم ،ولی حالا که فکر میکنم می بینم که ای کاش همونجا به ضمیرناخودآگاه نژاد پرستم که انگار تو کامنتم مشخص بوده با شجاعت ایمان می اوردم و اعتراف میکردم .

چون حقیقت اینه که هر چی هم من و سایر کسایی که طرفدار برابری و برادری و ... هستند خودمونو به در و دیوار بکوبیم که نژادها با هم تفاوتی ندارند باز هم اون کسایی که فرهنگشون بصورت قوم و قبیله ای و نژادی مشکل داره طوری رفتار می کنند  و حرف می زنند که همه ناخودآگاه بگند ولشون کن اینا ....

در پی همین نظر نژاد پرستانه ام بسیار بسیار متأسفم که با همچین کسایی سر و کار دارم .

می دونم که گاهی به اینجا سر میزنید .اگر احیاناً این پست رو هم خوندین بجای اینکه عصبی بشید سعی کنید قوه ی درکتون رو از موقعیت دیگران مخصوصاً وقتی می خواهید  متلک بندازید ،بالا ببرید و قدری بیشتر هوای خنده ها و حرفهاتون رو داشته باشید  یا وقتی میخواهید همکلاسیهاتونو بفروشید به قیمت بالاتری از چند نمره بفروشید ! و اینقدر حس بدی رو منتقل نکنید که همه از خودتون و کل هم وطناتون متنفر بشن .

پاورقی :

1 _ دوست جان من روحیم حساستر از اونیه که تو فکر میکنی و اعصابم ضعیفتر از چیزیه که حدس میزنی ،ضمن اینکه خواهش میکنم دوباره نصف شب به من اس ام اس نزنی برای چندمین بار متذکر میشم که شماره ی منو پاک کنی. من تا بعدازظهر که بالاخره موفق شدم شمارتو بگیرم و صدات رو بشنوم دلم مثل سیر و سرکه جوشید .

2 _ مخاطب خاص عزیز دارم به همون روش منطقی ای که خودت بهم یاد دادی بطور منطقی ارتباطاتم رو در جهت رسیدن به اهدافم  قطع میکنم .احساسات چیزیه که همیشه در وجودش تو شخصیت من شک داشتی ولی من خیلی هم احساساتی تشریف دارم و این پاورقی هم بر خلاف رویه منطقی ام بدلیل غلبه احساستم گذاشتم تا بگم تو بهترینی،بهترین راه رو انتخاب کردی بهترین رفتار رو داشتی و ایده آلی برای کسی که چیزی سرش بشه منتها من هنوز کمبودهای زیادی دارم که باید دنبالشون بدوم !

3 _ این آخرین پست این وبلاگه .در جای دیگه ای ادامه میدم بدون حضور کسانی که از مطالب مستند شده ی من برای کسب نمره استفاده میکنند !

وقتی نمیتوانی قواعد بازی را تغییر دهی،پس خفه شو و بازی کن!

خوب من به همه گفته بودم که زهی خیال باطل هیچ کس از مسئولین این دانشکده هیچگونه قدم خیری برای شما ور نمیداره (شاید به این خاطر که قبلاً از سوی تک تکشون در موارد مختلفی پیچیده شده بودم و از جوهای بین همکاری تو سازمان خبر داشتم و میدونستم به چه آب خوردنی کاری که مدرک هم داره سرهم بندی میکنن و انحام نمیدن چه برسه به کاری که مدرک هم نداره)خوب ولی هیچکس حرف منو قبول نکرد و بعد از این که چند عدد متلک آبدار بار بنده کردن منو درحالیکه داشتم از دیوار راست بالا میرفتم تنها گذاشتن و رفتن که به حساب استاد برسن !

ولی من تنهاشون نگذاشتم با اینکه مخالف شروع قضیه بودم !(اصولاً خیلی ماهم در اینجور موارد .ممکنه سر این زیادی ماه بودنم از دانشکده اخراج بشم فقط)

خوشم میاد همه پی بردن که اشتباه بوده شروع این حرکت و هیشکاری از دستمون بر نمیاد !پس :

برآنیم که با گردن کج بریم خدمت استاد و خواهش کنیم برگه ی حذف اینجانبان را امضا کنند !!

کلا ً انگیزه ما چیه از اینکه تو این مملکت موندیم !اونم وقتی خدا گفته مهاجرت کنید و ما یاریتان میکنیم .


پاورقی :

1_ درمقابل کامنتهای خصوصی و عمومیتان کم اوردم و توهین رو همون رقم که شما گفتین نگاریدم !

2_از تمام دوستانی که از طریق نظر خصوصی و اس ام اس و تماس تلفنی اعلام  آمادگی کردن که با آشناهاشون تو حراست تماس بگیرین بسی سپاسگذارم من اصلاً نمیدونستم که اینهمه دوست و رفیق حراستی دارم !!

3_مخاطب خاص بخشید جواب اس ام است رو ندادم(میدونی که جواب اس ام اس نمیدم کلاً) .ممنون که توجه کردی و خواستی کمک کنی ولی من ترجیح میدم که این قضیه با نفوذ من و تو حل نشه !بازم ممنون از پیشنهادت برای کمک .

این دیوانگیست ...

گاهی بعضیا میان تو زندگیت و میشن خود خودش !اینقدر که فک میکنی زندگی یعنی اون و اون نباشه زندگی نیست !  <خوب عزیزم اینو فقط فکر میکنی در واقع که اون هم بره زندگی بازم هست>

گاهی بعضیا میان تو زندگیت میشن هدفش ... همه ی وقتتو  با همه انرژیت میذاری و هر مدل تلاشی میکنی که بشی مثه اون !

گاهی بعضیا میان تو زندگیت و میشن عادت هر روزت ، بدون اون انگار یک چیزی گم کرده باشی کلافه ای !هی دور خودت میچرخی و به زمین زمان گیر میدی !

گاهی بعضیا میان تو زندگیت که باید ازشون ادب بیاموزی <پیرو حرف لقمان حکیم>

گاهی هم بعضیا میان تو زندگیت که بشن علامت سوال روزها و شبهای زیادی از زندگیت !

خدا بگم چی کارشون کنه چرا آدمو میذارن تو خماری خوب ؟؟


بعضیا تو زندگیت جاری اند ،زلالی و روشنی زندگیتو از اونا میگیری ولی اینقدر آروم و نرمن که وجودشونو تا روزی که نرن حس نمیکنی !

بعضیا ...

خیلی مدلای دیگه ای هم هستن

و من حس میکنم همشون ارزش اینو دارن که باهاشون ارتباط برقرار کنی ،من به تمام تجربه هایی که از این راه بدست اوردم افتخار میکنم با اینکه بعضیاشون تلخند !

بقول نویسنده گمنام این جمله :

این دیوانگیست ...

که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز میشوند بخاطر اینکه یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم .

این روزها خیلی درگیر ارتباطاتم هستم و کنکاش نوع هر کدوم .میدونید در حال تجربه ی یکی از نتایج تلخ این رابطه هام هستم و دارم فکر میکنم که چه بهای گزافی باید بدم ولی با یک مدل احمقی خاصی از اینکه دارم این بها رو میپردازم ناراحت نیستم و فکر میکنم لازم بود که این مدل تجربه رو هم داشته باشم و یاد بگیرم که بچه گانه برخورد نکنم !شاید اگه ده سال دیگه هم قرار بود این قضیه رو مدیریت کنم همین قدر بچه گانه برخورد میکردم که الان در سن 21 سالگی کردم  !


اندر احوالات ما ...

سلام

چند وقتی نبودم و این طفل یتیم به امان خدا بوده ... درگیری و کار و مشغله یک دلیل نیومدنم بوده اینکه روم نمیشه تعریف کنم چه اتفاقاتی افتاده و داره می افته یک دلیل دیگه :))

البته من با شما خوانندگان جان رودرواسی ندارم فقط از اون چندتا دوست واقعی که گهگداری گذرشون می افته اینجا خجالتم می یاد !

دوران دانشجوییِ این چند روزی که نبودم رو بخوام بطور خلاصه براتون تعریف کنم میشه کشمکش و رفت و آمد از کلاس به اتاق اساتید و از اتاق اساتید به کلاس و البته برعکس ترم پیش و پیشترش حضور مداوم در سلف یاس دانشگاه بهنگام ناهار !

وسطاش هم رفتم سرکار و زیر و روی 1200 عدد ناقابل سند حسابداری رو در اوردم و در این بین و اثنا یک توک پا هم رفتم کلاس زبان لبخندهای پهن و مستمر به معلممون تحویل دادم (قابل ذکرِ که لبخند رو بجای جواب سوال بهشون تحویل دادم وگرنه که همه میدونن شما هم بدونید که من اصن اصن اهل لبخند و خندیدن نیستم :))))))))))))  )

یک جایی (هرچی فک کردم یادم نیومد کجا)خوندم که دخترا وقتی موقع امتحاناشون میشه سجاده هاشونو پهن می کنند وقتی هم تموم میشه جمعشون میکنند تا امتحان بعدی :)))

خداییش خیلی نویسنده ی دختربازی داشته این جمله !این یعنی عمق شناخت :)

یک سری تصمیمات جدی گرفتم و کلاً یک کار فشرده ی پدر درآر حسابی رو شروع کردم که هم باید تا تهش برم هم باید یک نتیجه درست حسابی ازش بگیرم !

سجادم رو پهن نکردم (کلاً  فقط یک مهر دراتاق من یافت میشه که اموراتم رو با همون میگذرونم) ولی یک حس قویِ عمیقی دارم نسبت به اینکه هیچ کدوم از این آدمهای قوی دور و برم هیچ کاری نمی تونند برام بکنند و فقط و فقط باید به خودش توکل کنم !


مخاطب خاص نوشت : همینه که هست ! اصن من همینطوریم .درسته که من کل قرآن رو زیر و رو کردم کلی کتاب مطهری و قرائتی و شریعتی و .. خوندم و با چندتا روحانی فک زدم و بحث کردم و تو سایتهای قرآنی خودمو پهن کردم و به هیچ دلیل قانع کننده و منطقی ای هم واسه مسلمون بودن نرسیدم ولی من ارامش و سبکی بعد از نماز خوندن رو دوست دارم به اینکه همیشه در ضمیرناخودآگاهم این باشه که تنها نیستم و تنها نمیمونم نیاز دارم من باید حس کنم که به یک قدرت تموم نشدنی برتر وصلم و چه دلیل قانع کننده ای بالاتر از نیاز ؟!


و یک چیز دیگه :

اندر فواید موزیک گوش کردن در مسیر خونه ـ دانشکده ـ محل کار این که :

1 _صدای افراد مزاحم رو نمیشنوی !

2 _ صدای بوق ماشین افراد مزاحم رو نمیشنوی !

3 _ تنهایی قدم زدن و پیاده روی واستون آسونتر میشه !

و اندر معایبش هم این که :

صدای بوق ماشینهای غیرمزاحم هم نمیشنوی و یهو ممکنه عکس برگردون بشی کف خیابون به مدد 18 چرخ یک تریلی !!


تعجب نوشت :با بالاترین ولیوم گوشیم و با هندزفری موزیک گوش میکنم بعد یهو یک ماشینی از کنارم رد میشه که صدای موزیکی که از داخل اون میاد رو واضح تر میشنوم >آیکون نگاه به دوربین < واقعاً افراد داخل اون اتومبیل چه حسی دارن از اینکه قلبشون با ریتم اهنگ بالا پایین میپره ؟

بی هوا ،بدون مقصد ،سمت طوفان تو میرم

همیشه وقتی داره خیلی ادعام میشه یک چیزی عین پتک فرود میاد راست میخوره وسط همون مغز کوچیکم که خیلی ادعاش میشه .همین چند وقت پیش بود که مژده رو نصیحت کردم که حالا که دانشجو هستی کار نکن و به یکی از دوستان هم گفتم دیگه از وقتی سر کار رفتی دنبال خوندن واسه ارشد نیستی و داری خودتو درگیر کار و روزمرگی میکنی واسه همینم دیگه به پذیرش گرفتن از دانشگاههای خارج از کشور فکر نمیکنی و  ...

آره دقیقاً همون روزا یک کاری بهم پیشنهاد شد که هر دو تا مشکل کار قبلی رو داره یعنی هم دقیقاً همون کاری هست که من توش خنگم و ازش متنفرم هم مسیرش بسی چپه !!!ولی از اونجایی که بنده معمولاً تو رودرواسی شدید گیر میکنم کار رو قبول کردم !

گفتم پیشنهاد شد؟؟

نه بابا پیشنهاد نشد ،در واقع این مدلی بود :

آشنامون *:الو .سلام .چطوری ؟بدو بیا شرکت کارت دارم .

من :الو سلام .چطورید ؟...الو ... الو

تو شرکت :

آشنامون :برنامه ی دانشگاهتو بیار از فردا هم بیا اینجا سر کار !

من : آخه چیزه ..میدونید ...اِممم...

آشنامون : نگران پول نباش

من :

حالا بجز آشنامون اونجا یک آقاهه دیگه هم بود ومن از وقتی رفتم داشتم خاطره و جک تعریف میکردم و میگفتم چقدر همکارهای قبلی میگفتن این آشنای ما بهشون سخت میگرفته و  من چقدر اونجا از زیر کار در رفتم (در لفافه میگفتم بیخیال من بشید تو رو قرآن ) و ....

اون دو تا هم هی با هم قل میخوردن از خنده هی باز خاطرات خبیثانه ترشونو تعریف میکردن !

آخرش که داشتم میرفتم یک دو تا متلک هم در باب خاموش بودن تابلوهاشون به مدیرعامل انداختم و گفتم میبینم که امروز هم نیستن و چه بهتر که نباشن در کل و ...

آشنامون گفت آره دیگه این آقای ...  که باهاشون آشنا شدین هم مدیرعامل اینجا هستند 

بله دیگه خلاصه که یک مدتیه دوباره  مشغولم  منتها در فضای فوق العاده متفاوت با سیستم کاملاً متفاوت با اختیارات کاملاً متفاوت و صد البته همکارهای متفاوت !

همکارهای قبلی زنگ بزنید ،اس ام اس ارسال کنید ،همین جا نظر بذارید و مسخرم کنید این حق مسلم شماست حتی میتونید پشت بندش اضافه کنید که خره روزهای آخر هی بغض میکردی هی گریه میکردی ،برو بمیر با این حافظه کوتاه مدت افتضاحت !

الان که اولاشه مثل دفه قبل از دیوار صدا در میاد از من صدا در نمیاد .هی این بندگان خدا هر دفه واسه خودشون چای میریزن واسه منم چای میارن  (احتمالاً ته دلشونم میگن ای جان چه مظلومه )،هی مهربونی میکنن که شاید من یک حرفی بزنم یک ارتباطی برقرار کنم حداقل در این حد که وقتی باهام حرف میزنن نگاشون کنم و اینا .منم ته دلم بهشون هرهر میخندم که برید خوش باشید من همیشه اولش خجالتم میاد چون وقتی که صمیمی میشم دیگه هی شروع میکنم به غر زدن !

اینجا هم همکارام خوب و مهربونن ولی این روزا خیلی دلم هوای نمایشگاه رو میکنه و هوای خوش صحبتی ها و بانمکی های اقای شکوهی ،شعور و آزاد اندیشی آقای سعیدیان ،همدستی هام با مژگان ،درد و دلام با فاطمه ،همکاریهای اقای رضا نسب ...

با یکی از آقایون هم دانشکده ای همکار شدم اینجوریاست که تو دانشکده همه (کنایه از کسایی که دوروبرم هستند)خبر مظلومی و ساکتی و چشم گفتن و مقنعه تا دادنهای سر کارمو دارن تو محل کار همه خبر از شیطنتها و زیرلنگی انداختنا و اب بازیهای دانشکده رو !


* :



ادامه مطلب جواب ه . آشنا  میباشد . پسوورد مطلب تاریخ روزی که سوال رو ازم پرسیدین(فقط روز نه ماه و نه سال)دو بار پشت سر هم هست .




ادامه نوشته

عصر جاهلیت کی بود ؟

سرکلاس تاریخ تحلیلی استاد دلایل موفقیت حضرت محمد رو میگه و هی هر10 ثانیه تکرار میکنه نه اینکه اون موقع زن ارزشی نداشته و دختر دار شدن واسشون ننگ بوده  و اینا برای همون وقتی پیامبر از مساوات و برابری انسانها حرف زد خیلی طرفدار پیدا کرد !!

هندزفریمو فرو کردم تو گوشم و ترجیح دادم بجای دلایل موفقیت پیامبر صدای احسان خواجه امیری رو گوش کنم  .

باشد که آیندگان در تاریخ تحلیلی کشورهای مسلمان نشین دلایل عقب موندگیمون رو تحلیل کنن و برای گرایش شدید جوونامون به لائیک شدن رفتارهای امروزمونو به چالش بکشن و به نادونیهامون هرهر بخندن و از اعماق وجود دلشون برامون کباب بشه !!!


بی ربط نوشت :استاد کلی توضیح داد که اون موقع ها افراد زناشونو به مردهای شجاع قرض میدادن تا خانوماشون براشون فرزند شجاع بدنیا بیارند!!! یا گروهی با هم یک زن میگرفتند (چون جمعیت مونث کمتر بوده )و یا خواهرهاشونو بهم میدادن و ...

و این یعنی اینکه هی نیاین بگین غیرت بطور خدادی تو وجود مردها هست و حسودی هم جزو شخصیت همه ی زنهاست و ...

میبینین که فطرتاً مردها غیرتی نداشتن و زنهای عرب هم که از ازل تا به امروز همیشه هوو داشتن نسبت به این قضیه حساس نیستن و یا بقول مردهای ایرانی حسود نیستند ! پس فطرتشون حسود نیست و فکر کنم این منطقیه که فطرتاً خداجو هم نیستیم و اینها همه تنها و تنها اثر تربیته و بس !اگر به جای اذون تو گوشمون ی چیز دیگه ای خونده بودن که توش بجای خدای واحد از ی خدایی میگفت که سه تاست و هی بهمون میگفتن ما سه تا خدا داریم ما هم میگفتیم نه دیگه ما فطرتاً سه تا خدا داریم !!

حمل بر لائیکی بنده نشه لطفاً !مسلمونم به خدای یگانه و واحد :))

از تأثیرات این محیط فرهنگی و فرهیخته

اندر کرامات مذکرین ورودی 88 همین بس که در محیط دانشگاه و حتی دانشکده به نسوان هم دانشگاهی و حتی گاهاً هم دانشکده ای و از اون فاجعه تر هم کلاسی متلک میندازند .مشاهده شده بود که ورودی های در حال فارغ التحصیلی شهرستانی که اگر کلاهشان هم می افتاد دیگه به دانشگاه و دانشکده بر نمیگشتند کلماتی چند نثار کرده بودند که کمی سبکتر بروند ،یا حتی دیده شده بود که به محض خروج از دانشگاه و رویت زیرگذر پارک شخصیت غیرفرهنگیشان یهو بروز کند ،ولی نوبر بود که در آستانه  ورود و در قلب فرهنگ و فرهیختگی به امور غیرفرهنگی بپردازند .


اندر باحالی دوستان عزیزیمان همین بس که جلو چشمان استاد که به دقت تعداد افراد باقیمانده رو زیر نظر داشته بجای اسم 3 نفر اسم 6 نفر * رو به لیست اضافه کردند  و جواب لبخنهای ژکوند استاد رو هم با لبخندهای پت و پهن دادند و از کلاس خارج شدند.

شنیدم که استاد با دقت آقایون رو چک کرده که فقط اسم خوشون رو بنویسن .یاد کلاس آمار 1 افتادم که گوشیم دست یکی از دوستان ناشی بود ،بنده خدا بی هوا رفته بود رو ی یکی  از آهنگها و بلد هم نبود اِستپش کند تا گوشی رسید دست من و اون آهنگ جک و جواد قطع شد استاد با چشمهایش اون اقلیت ته کلاس رو تیکه تیکه کرد و با همون لهجه ی داغون نمیدونم کجایی اش چندتا متلک هم نثارشون کرد !


و در آخر اینکه هـــــــــــــــــــــــی دوستان واقعی و غیرمجازی من برخلاف اون چیزی که اکثریتتون فک میکنید اصنم پولدار نیستم!فک کردید که چی ؟دانشجویی بیش نیستم .واسه قرون قرونم برنامه ریزی دقیق دارم .

جواب هیچ اس ام اسی از فردا صبح الطلوع داده نمیشه !شاکی نشه کسی لطفاً قبض دوره پیش در حد انفجار اومده ،بنده توانایی مالی ندارم !


* : اسم سه نفر از غایبین که عمراً من و دوستام نبودیم هم به لیست اضافه کردند !

برای نازنینم

این شعر رو دوستم برام نوشته سال 81 !(مال سهرابه )


سرگذشت

میخروشد دریا

هیچکس نیست به ساحل پیدا

لکه ای نیست به دریا تاریک

که شود قایق اگر شد نزدیک


مانده بر ساحل

قایقی ریخته شب بر سر او

پیکرش را زرهی نا روشن

برده در تلخی ادراک فرو

هیچکس نیست که آید از راه

و به آب افکندش

...


برای تو :

خیلی بدخط بود نازنین کلی زحمت کشیدم خوندمش !

ولی نوشته هات همشون سرشاز از زندگی بود ،پر از حس شادی ،مملو از لحظه های ناب نوجوونی ،و ی عالمه خاطره های بی نظیر .

و نشانگر تغییر ،نه من اون عاطفه ام و نه تو اون نازنین و این تغییر رو من میدونم که جفتمون به قیمت جون خریدیم .خدا وکیلی من بهای بیشتری دادم و البته بیشتر هم تغییر کردم !


یادش بخیر قرار بود با هم مهندس ژنتیک بشیم ولی فقط تو مهندس ژنتیک شدی .

اگه اومدی و این پست رو خوندی پیشنهاد میدم بهشت خاطرات رو هم بخونی .

موفق باشی .

خیلی بد ،خیلی خوب

میدونید خیلی بد ِ

خیلی

خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بد ِ

که اگه صد سال دیگه هم از جلو خونه آرزو هایی که یک روزی قرار بوده مال تو باشه ولی نیست رد بشی باز یهو دلت هرّی بریزه پایین و پر بکشه ،دوباره بغضت بگیره دوباره فرو بری تو خودت و همه ی موفقیت ها و خوشی ها و تجربه های شیرین و نابت رو فراموش کنی و اون شکست بشه ملکه ذهنت بعد هی خودتو بخوری هی به همه عالم غر بزنی !


ولی خیلی خوبه همینطوری که از دیپرزی رو به موتی  به دوستت سفارش بدی (دستور بدی)برات چیپس فلفلی بخره اونم در حالیکه چون سرما خوردی گلوت درد میکنه  بعد همونطور چیپس خوران بری تو کلاس اصنم به رو نیاری استاد هست و بری ته کلاس بشینی به خوردن ادامه بدی بعدشم هندزفریتو فرو کنی تو گوشت کله ی داغ تبدارتو بذاری رو شونه ی دوستت و چشاتو ببندی و به هیچکسو هیچ چیز(حتی شونه ی دوستت که داره جز جز میکنه) هم توجه نکنی تا کلاس تموم شه !

بعد از کلاس هم بهش بگی واسم دعا کن !نذر هم بکن !

جواب چشمهای گرد شده و سوالش مبنی بر اینکه دیگه الان یعنی اعتقاد داری ؟ رو هم با ی اخم گنده و تکرار جمله های قبلی بدی و راتو بکشی بری و  تو کوچه و خیابونوم به همه اخم کنی !

خوبه که وقتی داری میری خسته و مونده بچسبی به تختت و قید کلاس و قرار مدار بعدشم بزنی یکی از دوستای باحاله قدیمیت زنگ بزنه که راه نداره اصنم اصرار نکن باید الان ببینمت ،تو هم فک کنی لابد یک ملاقات اورژانسیه دیگه !بدو بدو بری دیدنش و بعد تا دو ساعت با هم بگین و بخندین ،هی اون جواب غرغرات رو با جک و خنده و نصیحتهای لطیف بده و کلی هم رابرا چیزی بخره بریزه تو حلقت !و بعد تو بفهمی این قرار فقط واسه این بود که ببینت حالتو بپرسه و با هم خوش باشین و نه یک کار ضروری ،چقدر آدم آروم میشه و ایضاً اعتمادبنفسش بالا میره وقتی کسی بهش میگه من با تو آروم میشم حتی وقتی غر میزنی ،حتی وقتی خودت میگی من امروز بمب انرژی منفی ام بازم ازت انرژی میگیرم !

خیلی خوبه که تازه بعد کلاس هم بیای خونه و ببینی یک عالمه آدم برات پیغام گذاشتن که باهاشون تماس بگیری !میدونم که همشون ی کاریم داشتن ولی این یعنی که من بدرد کسی میخورم کاری از دستم بر میاد حتی وقتی که شکست خورده ام !

خیلی خوبه که صبح با جیک جیک بدون وقفه گنجشکا بیدار بشی و رو موبایلت هم ی عالمه میس کال و اس ام اس باشه !


میدونید من دورم خیلی شلوغه نمیگم همشون دوست واقعی ان اما همشون تو زندگیم تأثیر + دارند حتی با دادن یک تجربه ی تلخ حتی با شناسوندن شخصیت های موذی ،دو رو و سودجو و .... 


و من خوشحالم که میتونم ،تواناییشو دارم ریسکشو میپذیرم که با هر مدل آدمی ارتباط داشته باشم .


ادعاها طبق طبق

طرف اومده تاریخ تحیلی صدر اسلام تدریس میکنه تو دانشگاه سوادش به یک قرون نمی ارزه وقتی از اینهمه درس خوندن انعطاف پذیری و منطقی بودن رو یاد نگرفته !

نه اینکه تو عنوان درس یاد شده اسلام هم وجود داره درسشونو با اظهار نظر در مورد اسلام شروع میکنند و همینجور میبافه و میبافه برای اثبات خلاف حرفهایش یک آیه ای رو گفتند با نشانی اش تو قرآن و با تفسیر اون آیه تو المیزان هر هر میخندن که شوخی نکنید همچین آیه ای تو قرآن نیست

بعد من یک ایه دیگر که معروفتر هست میگویم بازهم همون ری اکشن قبلی

بعد تا آخر جلسه هی ما ایه میگوییم هی ایشون میگن تروخدااااااااااااااااااااااااااا  ؟؟؟ این تو قرآن هست ؟؟

البته که سفسطه و مغلطشون(درست نوشتم ؟) عالی بود !

دیدیم خیلی میزنن به صحرای کربلا گفتم لازمه ی این بحث اینکه شما یکبار قرآن رو خونده باشین وقتی نخوندین و هیچ کدوم از آیه هاش به گوشتون نخورده جای بحث باقی نمیمونه !!

بنظرتون من این ترم تاریخ تحلیلی پاس میکنم ؟؟

خوب بنده خدا تاریخ خونده من انتظار نداشتم از اسلام هم چیزی حالیش بشه ولی خوب خودش اصرار داشت که من بلتم