برای نازنینم
این شعر رو دوستم برام نوشته سال 81 !(مال سهرابه )
سرگذشت
میخروشد دریا
هیچکس نیست به ساحل پیدا
لکه ای نیست به دریا تاریک
که شود قایق اگر شد نزدیک
مانده بر ساحل
قایقی ریخته شب بر سر او
پیکرش را زرهی نا روشن
برده در تلخی ادراک فرو
هیچکس نیست که آید از راه
و به آب افکندش
...
برای تو :
خیلی بدخط بود نازنین کلی زحمت کشیدم خوندمش !
ولی نوشته هات همشون سرشاز از زندگی بود ،پر از حس شادی ،مملو از لحظه های ناب نوجوونی ،و ی عالمه خاطره های بی نظیر .
و نشانگر تغییر ،نه من اون عاطفه ام و نه تو اون نازنین و این تغییر رو من میدونم که جفتمون به قیمت جون خریدیم .خدا وکیلی من بهای بیشتری دادم و البته بیشتر هم تغییر کردم !
یادش بخیر قرار بود با هم مهندس ژنتیک بشیم ولی فقط تو مهندس ژنتیک شدی .
اگه اومدی و این پست رو خوندی پیشنهاد میدم بهشت خاطرات رو هم بخونی .
موفق باشی .
+ نوشته شده در جمعه ۱۶ مهر ۱۳۸۹ ساعت 2:26 PM توسط ع س
|